معنی از رودهای پرآب هندوستان
حل جدول
براهماپوترا
از رودهای هندوستان
براهماپوترا
براهما پوترا
ایندوس
گوداواری
هندوستان
کشور عجایب
لغت نامه دهخدا
پرآب. [پ ُ] (ص مرکب) (در سیب و امرود و لیمو و نارنج و غیره) شاداب. طری. آبدار. دارای شیره ٔ نباتی بسیار: دانه [انگور] از خوشه ریختن آغاز کرده و پرآب است دلیل میکند که فائده ٔ این در آب این است. (نوروزنامه).
|| دارای آب بسیار. که آب بسیار دارد: چاه پرآب. || که مملو است از آب: حوض پر آب. تمریح، پرآب کردن مشک تا بخیه محکم شود. (تاج المصادر بیهقی). تحبﱡب، پرآب شدن شکم. || بارنده چنانکه ابر:
چنان دید گودرز یک شب بخواب
که ابری برآمد از ایران پرآب.
فردوسی.
|| مملو از اشک چنانکه دیده:
همه دل پر از خون و دیده پرآب
گریزان ز گردان افراسیاب.
فردوسی.
همه شوربختند و برگشته سر
همه دیده پرآب و پرخون جگر.
فردوسی.
- پرآب آمدن سخن، سخن عذب گفتن:
سوزنی را که دوستدار تو است
سخن مدح تو پرآب آید.
سوزنی.
- دیده، مژگان پرآب کردن، گریستن. گریان شدن. دیده ٔ مملو از اشک:
بیامد بدرگاه افراسیاب
جهانی بدو دیده کرده پرآب.
فردوسی.
ز بهر سیاوش دو دیده پرآب
همی کرد نفرین بر افراسیاب.
فردوسی.
همی گفت و مژگان پر از آب کرد
همی برکشید از جگر باد سرد.
فردوسی.
هندوستان
هندوستان. [هَِ] (اِخ) هند. هندستان. کشور هند:
خورد خواهد شاهد و شاه فلک محروروار
آن همه کافور کز هندوستان افشانده اند.
خاقانی.
پیل آمد از هندوستان، آورده طوطی بیکران
اینک به صحرا بی نشان طوطی است مانا ریخته.
خاقانی.
از نظاره موی را جانی که هر مویی مرا
طوطی گویاست کز هندوستان آورده ام.
خاقانی.
مدتی از نیل خم آسمان
نیل گری کرد به هندوستان.
نظامی.
آن شنیدستی که در هندوستان
دید دانایی گروهی دوستان.
مولوی.
رجوع به هند شود.
هندوستان. [هَِ] (اِخ) دهی است از بخش قاین شهرستان بیرجند. دارای 46 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
پرآب و تاب
پرآب و تاب. [ب ُ] (ص مرکب) پرطنطنه. پرطمطراق. به تفصیل. با اوصاف بسیار.
واژه پیشنهادی
ایندوس
فرهنگ عمید
دارای آب بسیار،
میوۀ آبدار، میوه رسیده،
[قدیمی، مجاز] شیوا، نغز،
[قدیمی، مجاز] شاداب،
[قدیمی] گریان، اشکریز،
[قدیمی] درخشان،
پرباران،
مترادف و متضاد زبان فارسی
آبدار، شاداب، آبکی، رقیق،
(متضاد) کمآب
فارسی به عربی
هند
فارسی به آلمانی
Indien
معادل ابجد
1015